۱۳۸۷ مرداد ۴, جمعه

چراغها را من خاموش می کنم

شب که خسته و رنجور از راه می رسی
کنترل تلویزیون رو بر می داری
می خوای سریالهای آبکی سیمارو ببینی؟
خب ببین حرفی نیست
چرا کانال رو عوض می کنی؟
نکنه می خوای ماهواره ببینی؟
چیه ناقلا هوس سپیده وهنگامه کردی؟
یا خدای نکرده می خوای شبکه های کارتی منحرف رو ببینی؟
آها فهمیدم می خوای بری سراغ VOA
دیگه بدتر. می خوای به حرفهای اون معلوم الحال احمد باطبی گوش بدهی.
همونی که برداشت دواگلی ریخت رو تیشرتش آبرومونو تو کل دنیا برد
یکبارم که شده بزن تلویزیون خودمون ببین من چی میگم
اصلا تقصیر منه که این همه دوستت دارم و به فکرتم
اما تو چی؟ اون چالنگی وبهارلو واون زنه چشم لوچ ستاره درخشش رو به من ترجیح می دی
حالا اگه قراره بعدا قیمت نون و شیر و بنزین بره بالا به من چه؟
من چه تقصیری دارم؟
باشه یه کاری می کنم برگردی همون دهاتت.حالا تو ماهواره ببین
تهران به چه درد تو می خوره. بی جنبه؟
من کاری ندارم . تلویزیون خودته. هرچی دوست داری ببین. اصلا فیلم ... ببین.
اما یادت باشه 2 دقیقه دیگه تا ده شب نمونده.
برقت که رفت حالت جا میاد.
من هرکاری نتونم بکنم یه دکمه رو که می تونم فشار بدم برقت بره.
چی می گی؟ازبکستان؟صادرات برق؟منظورتو نمی فهمم؟
اصلا از این به بعد چراغ ها را من خاموش می کنم.
خیلی هم حرف بزنی چراغ امیدت رو هم خاموش می کنم.
فعلا با اجازه!!!

۲ نظر:

ناشناس گفت...

ایول خیلی خوب بود واسه همه فرستادم

ناشناس گفت...

حميد خان عزيز سلام
از ديدن وبلاگت بي نهايت خوشحال شدم اميدوارم موفق و مويد باشي من كه دوباره دارم كار دست خودم ميدم شما چكار كردي در چه حالي
داود