۱۳۸۷ مرداد ۸, سه‌شنبه

محسن نامجو سلطان سبک جدید موسیقی ایرانی


دراین چند سال اخیر کمتر پدیده ای در عرصه موسیقی ایران سراغ دارم که سبکی نو وارد موسیقی کشورمان کرده باشد.
محسن نامجو از بزرگترین موزیسین های حال حاضر ایران است که با سبکی جدید در عرصه موسیقی سنتی چشم بسیاری از دوستداران این هنررا به دنبال خود کشانده است. محسن نامجو با ساز دو تارش که اصلیتی همچون خودش خراسانی دارد به شکل خاصی خودش را دردل علاقمندانش جا کرده است. وی که از اشعار حافظ ومولانا وبعضا خودش در قطعه هایش استفاده می کند صداهای عجیب وغریبی از دهانش بهنگام اجرای قطعات در می آورد ومدلی تازه از موسیقی سنتی ارائه داده است.
وی آلبومهای زیادی البته به صورت غیر مجاز ارائه کرده که آخرین آنها با نام ترنج دارای مجوز از حوزه هنری وزارت ارشاد است.
همه طرفداران محسن نامجو بی صبرانه در انتظار کنسرت وی هستند البته اگر اجازه این عمل شنیع به وی داده شود!
محسن نامجو در کنار هوادارانش مخالفان یا بهتر بگویم دشمنان بیشماری دارد که به نظر من چیزی از موسیقی وهنر نمی دانند وباید روزشان را با همون علیرضا افتخاری شب کنند.
به امید آلبوم های جدید وکنسرت های باشکوه محسن نامجو سلطان موسیقی جوان پسند ایران !

۱۳۸۷ مرداد ۴, جمعه

چراغها را من خاموش می کنم

شب که خسته و رنجور از راه می رسی
کنترل تلویزیون رو بر می داری
می خوای سریالهای آبکی سیمارو ببینی؟
خب ببین حرفی نیست
چرا کانال رو عوض می کنی؟
نکنه می خوای ماهواره ببینی؟
چیه ناقلا هوس سپیده وهنگامه کردی؟
یا خدای نکرده می خوای شبکه های کارتی منحرف رو ببینی؟
آها فهمیدم می خوای بری سراغ VOA
دیگه بدتر. می خوای به حرفهای اون معلوم الحال احمد باطبی گوش بدهی.
همونی که برداشت دواگلی ریخت رو تیشرتش آبرومونو تو کل دنیا برد
یکبارم که شده بزن تلویزیون خودمون ببین من چی میگم
اصلا تقصیر منه که این همه دوستت دارم و به فکرتم
اما تو چی؟ اون چالنگی وبهارلو واون زنه چشم لوچ ستاره درخشش رو به من ترجیح می دی
حالا اگه قراره بعدا قیمت نون و شیر و بنزین بره بالا به من چه؟
من چه تقصیری دارم؟
باشه یه کاری می کنم برگردی همون دهاتت.حالا تو ماهواره ببین
تهران به چه درد تو می خوره. بی جنبه؟
من کاری ندارم . تلویزیون خودته. هرچی دوست داری ببین. اصلا فیلم ... ببین.
اما یادت باشه 2 دقیقه دیگه تا ده شب نمونده.
برقت که رفت حالت جا میاد.
من هرکاری نتونم بکنم یه دکمه رو که می تونم فشار بدم برقت بره.
چی می گی؟ازبکستان؟صادرات برق؟منظورتو نمی فهمم؟
اصلا از این به بعد چراغ ها را من خاموش می کنم.
خیلی هم حرف بزنی چراغ امیدت رو هم خاموش می کنم.
فعلا با اجازه!!!

۱۳۸۷ تیر ۲۷, پنجشنبه

حاشیه های تولد استاد





































- ناصر تقوایی ازدیدن کیک تولدش شوک زده شد وجالب اینکه تا زمان خوردن کیک فکر می کرد عکس او بر روی کیک قابل خوردن نیست
- استاد بعد از حضور در جمع هنرجویان با تشویق آنها مواجه شد و با اشاره به عکس خودش روی کیک گفت : یکی به من یه خنجر بده !
-استاد بعد از دیدن طرح چهره اش بر روی کیک از مجاز بودن رنگهای کیک پرسید وگفت : خب یکباره میومدین خود منو می خوردین !
- کیک تولد استاد بین همه حضار توزیع شد ودر پایان همچنان طرح استاد بر روی کیک باقی مانده بود که خود استاد تقوایی با لحن شوخی وحاضرجوابانه از مهران نصیر پور که کارد به دست داشت خواست اورا زودتر راحت کند!
-همه افراد حاضر در مراسم همراه با کیک تولد شیرکاکائو می خوردند به جز خود استاد که چای شیرین می خورد. ظاهرا استاد علاقه خاصی به چای دارند !!!
-کادوی تهیه شده برای استاد توسط هنر جویان وی به او اهدا شد.
-خانم نگار اسکندرفر مدیر موسسه کارنامه هم در این برنامه حضور داشت واتفاقا ایشان خیلی زودتر از شروع برنامه قصد ترک موسسه را داشت اما منتظر ماند تا در برنامه شرکت کند.
-استاد که سابقه سالهای متمادی عکاسی هم دارد به حاضرانی که از مراسم فیلم وعکس تهیه می کردند راهنماییهای لازم را می کرد.

۱۳۸۷ تیر ۲۳, یکشنبه

کیک تولد استاد تقوائی

سه شنبه شب هیجدهم تیرماه همزمان با آخرین جلسه ترم اول کارگاه فیلمنامه نویسی ناصر تقوائی که در محل موسسه کارنامه برگزار شد با بقیه بجه ها به طور کاملا سرزده استاد رو سورپرایز کردیم.
جریان از این قرار بود که نوزدهم تیرماه سالگرد تولد 67 سالگی استاد بود. خانم سلیمان خانی که از رمان نویسان خوب کشورمونه یه کیک خوب وخوشمزه که طرح قشنگی از استاد روی اون حک شده بود. یه کادو هم همه باهم خریده بودیم که به استاد هدیه کردیم.یه دسته گل قشنگ هم تهیه کرده بودیم.
استاد از دیدن کیک خیلی خوشحال شد. این برنامه با حضورمدیر موسسه کارنامه خانم نگار اسکندرفر برگزار شد وصحنه های جالب وخنده داری پیش اومد که خیلی دیدنی بود.
خلاصه استاد 67 ساله شد وما هنوز در حسرت فیلم بعدی استاد هستیم. اگرچه دل استاد خیلی پره ولی ما دوست نداریم که از نعمت استادانی مثل ناصر تقوائی محروم بشیم. شاید بعدا در مورد نگرانیهای استاد از وضعیت هنری جامعه مطلبی نوشتم.
در خاتمه در حالی که باران هم نم نم در کوچه نور خیابان ظفر شروع به باریدن کرده بود از استاد تا ترم بعد وداع کردیم. هیچ وقت نصیحت دلسوزانه استاد در لحظات آخر را فراموش نمی کنم که نه تنها برای ما بلکه برای همه فیلمنامه نویسان کشور جالبه که گفت رابطه تان را با کتاب وادبیات قطع نکنید.
این جلسه نکات حاشیه ای بانمکی هم داشت که حتما بعدا براتون می نویسم.